اگرمیخواهی زیباترین صحنههای عالم را ببینی باید زاویه دیدت را روی موج خوبیها تنظیمکنی. اینکه چه چیزی ببینی، بستگی به نوع نگاه خودمان دارد. طبیعی است کسی که عینک سیاهبه چشم زده همه جا را تیره میبیند. بعضی تا اسم بیمارستان، به گوششان میخورد، بدبختیو درد و بیچارگیاش را میبینند و بعضی دیگر، سلامتی و زندگی دوباره را. برخی نیز که نگاه ویژهتری دارند،رفت و آمد ملائکه خدا را میبییند که نوید رحمت الهی برای بیماران، و تمامی دست اندرکارانخدمت به آنها را ، به ارمغان آوردهاند. با این نگاه، بیمارستان، بهشت است که زیباترینزیباییها را میتوان دید. وقتی هم بیمارستان را بهشت ببینی، برای مریض، تحمل درد شیرین،برای همراه خدمت به بیمار، دل انگیز، برای طبیب، پرستار و خادمان این عرصه، خدمتی عاشقانهو مقدس، و برای عیادت کنندگان، عبادتی شیرین می شود.
بعداز نماز، آقامحسن، خیلی اصرار کرد نهار پیشش بمونم. ولی چون عجله داشتم شرمندهاش شدمو خدا حافظی کردم که بروم. دم درِ خروجی بیمارستان، چشمم به یه بنده خدایی افتاد کهروی ویلچر نشسته بود. با اندامی نحیف و لاغر، و معلوم بود نمیتونه راحت بشینه و دارهدرد میکشه. کنارش هم دوتا ساک و یه جفت عصا گذاشته شده بود. کنارش که رسیدم سلام کردم.خیلی مودبانه و گرم جواب سلاممو داد. بعد از احوالپرسی گفتم: بلا دور باشه، چی شدهاینجا اومدی؟
-بلا نبینی حاجی ، لَگنم رو عمل کردم، امروز مرخص شدم.
-خوببه سلامتی خدا را شکر. پس چرا اینجایی؟
-پیگیرگرفتن بلیطیم، جور بشه میخوایم بریم.
-بلیطِچی؟ همراهت کیه؟
-خانممپیشمه. رفته زنگ بزنه ترمینال بلیط بگیره برای شهرستان
-بالگن عمل شده مگه میتونی اتوبوس سوار بشی؟ داغونت میکنه، اذیت میشی. با آمبولانس چرانمیری؟
درباره این سایت